ریحانه جونریحانه جون، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

ریحانه و حنانه قلب مامان بابا

ریحانه بهشتی

شب بخیر عزیزم .الانکه مینویسم شما داری کارتن میبینی بابا مشغول چیدن وسایل . بستنی هم میخوری راستی کلی با بابا بازی کردی خیلی ناقلایی زبل خان ...
9 ارديبهشت 1391

جگر گوشه

سلام مامان جون صبح ٥شنبه ات بخیر.دیشب اینقدر خسته شده بودی که ساعت ٩ خوابت برد چون با بهراد اینا رفتیم میناب ناهار خوردیم جاهتی دیدنی را دیدیم شما هم کلی سرسره وتاب بازی کردید........ سر راه به مزرعه بادنجان رفتیم خودمون چیدیم خیلی باحال بود حالا عکسا را ابلود میکنم امروزم با خوردن صبحانه بعد از کمی بازی به حموم رفتی اب بازی کردی خستگی از تنت دور شدوماکارونی میل کردی حالا هم بستنی میخوری نوش جان ...
7 ارديبهشت 1391

ملوسک

سلام عزیزم دختر نازم.امروز ٤شنبه شهادت حصزت زهراست.قرار بود بریم اصفهان ولی بابایی مسیر زیاد و اذیت کردن تو را بهانه کرد و کنسل کرد صبحانه تخم مرغ ابپز با چایی شیرین خوردی  نوش جان حالا با عروسک اسمورفا مشغول بازی هستی.امیدوارم این ٣روز تعطیلی اذیت نکنی و راستی چند روز به کلاس زیمیناستیک میری سرت گرم شده انشالا کلاسهای دیگه هم واست مینویسم تا بهونه تنهایی نگیری ناهارم با اجازت ابگوشت بار گذاشتم.٣تایی میخوریم ...
6 ارديبهشت 1391

ریحانه ستاره زمینی

سلام عزیزم ساعت ٨ صبح بیدار شدم تا مثل دیروز از کلاس جا نمونی چئن بابایی قرار شده از این به بعد ساعت ٧ برند سر کار بجای ٨من مجبورم شما را به پیش دبستان ببرم با کمال میل . بردمت و اوردمت ساعت ١١و نیم .فردا قرار ه واستونجشن فارغ .والتحصیلی بگیرند.پس باید شب زودتر لا لا کنی تا صبح سر حال بری عسلم.ناهار خوردی با ٤پرنسست مشغول بازی هستی. ...
3 ارديبهشت 1391

ستاره کوچولو

شب بخیر عزیزم.ساعت ١١نیم  خوابیدی.چون رفتیم بیرون بازار/ستاره جنوب و نیلی ومن کفش خریدم شما شکلات وتخم مرغ شانسی بر داشتی و طبقه بالای ستاره جنوب بازی کردی.چیپس با سس زیاد خوردی که تشنت شده بود اب معدنی خریدی.خلاصه کلی پیاده رفتیم دور زدیم تو هم زود خسته میشی میپری بغل بابایی وبالاخره ساعت ١٠ رسیدیم منزل و شما هندوانه و خیار نوش جان کردی قبل خواب   من مشغول تمیز کردن سبزی کمی بابا کمک کرد ولی چون خسته بود خوابید. جوجه کوچولوی مامان من دیگه خوابم میاد رفتم که بخوابم بای بای ...
3 ارديبهشت 1391

4پرنسس

عصر خوش دخی منگول بابا.ناهار عدس پلو داشتیم بهونه گرفتی ولی باترفند من نوش جان کردی ...
2 ارديبهشت 1391

ریحان بابا

سلام صبح شنبه دخی منگول بخیر.امروز چون بابایی کار بانکی داشتند زودتر رفتند شما هم از خدا خواسته از رفتن به کلاس طفره رفتی عسلم.بیدار که شدی رفتی دست وصورت شستی با لپتاب مشغول بازی شدی شیر پاکتی و٢ لقمهنون با لبنیات محلی خوردی.حالا هم شبکه ٥ تن تن کارتون گذاشته داری با خوردن بستنی تماشا میکنی عاشق بستنی ای.از هر فرصت استفاده میکنی تا تنقلات بخوری. کار دستی ریحانه جون پارک بوستان ولایت بندر ...
2 ارديبهشت 1391